محل تبلیغات شما

دستکش‌های تنگ را بالاتر کشید. ماسک‌ش را پشت‌سرش به آرامی بست. ماسک آبی، لباس گشاد آبی و دمپایی آبی با جوراب‌های سفید. تمیز و اتوکرده. 

- ضربان قلب نرمال

مثل همیشه نگاهی به بالا انداخت و زیر لب چیزی گفت. از چند سوراخ روی شکم سفید و بی‌موی زن با چند میله ور می‌رفت. یک نگاهش به شکم زن و نگاه دیگرش به صفحه‌ی تلویزیون کوچکی بود که تصویر صورتی نامعلومی را نشان می‌داد. انگار که چند مهره‌ی صورتی را با فاصله گذاشته باشند و با یک ذره‌بین از بین آن‌ها رد شوی. 

- ضربان قلب نرمال

لحظه‌ای از کار ایستاد. پشت دستش را چند ثانیه‌ای روی سرش فشار داد. دانه‌های عرق از بین موهای سفید و خاکستری‌اش سرازیر می‌شدند. دستان لاغر و چروکیده‌اش برخلاف همیشه می‌لرزید. تلویزیون هم‌چنان مهره‌های صورتی و کوچه پس‌کوچه‌های بین‌شان را نشان می‌داد. 

- ضربان قلب نرمال، فشار نرمال، خسته نباشید آقای دکتر. اینم از آخرین عمل‌تون که بازم موفق بود. 

خیلی دور خیلی نزدیک

تمرین ششم: پلاک ۳۱

تمرین چهارم: طراحی شخصیت

  ,صورتی ,ضربان ,قلب ,آبی ,زن ,ضربان قلب ,  ضربان ,را نشان ,نشان می‌داد ,از بین

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

شهید قاسم سلیمانی