محل تبلیغات شما

این سومین روزی بود که آقای توماس ساعت ده صبح به کافه‌ی کنار صندوق امانات بانک مرکزی شیکاگو می‌آمد. با کیف سامسونت سیاهش، میز انتهای بالکن کافه را انتخاب کرد. دستمالی را از جیب کنار پالتوی ضخیم توسی رنگش بیرون آورد و روی میز را پاک کرد. قهوه‌ی آمریکانویش که آمد، نگاهی به آن انداخت. سینی کوچک زیر قهوه را موازی با کناره‌ی گذاشت و کتابش را از کیفش بیرون آورد. رفت و آمد عابرهای بیرون از کافه را به دقت اما زیرچشمی نگاه می‌کرد. هروقت جرعه‌ای از قهوه‌اش می‌نوشید، مردمک چشم‌هایش بالا می‌رفتند تا سقف و دوربین‌های مدار بسته‌ی کافه را بررسی کنند. 

خیلی دور خیلی نزدیک

تمرین ششم: پلاک ۳۱

تمرین چهارم: طراحی شخصیت

کافه ,بیرون ,میز ,آورد ,زیرچشمی ,دقت ,کافه را ,را از ,بیرون آورد ,و آمد ,آمد عابرهای

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

استاد رحمت نبی پور درگاه (هنرهای رزمی) عاشقانه های من و همسرم